ورود به بانک پرسش و پاسخ
بنر
بنر
بنر
ذوالقرنین(بخش2) چاپ فرستادن به ایمیل

نکاتی که در آیات به چشم می خورد و سؤال برانگیز و قابل تعمق بیشتری است عبارتند از:

مقایسه ذوالقرنین با حضرت سلیمان (علیه السلام)

1- ذوالقرنین چاره هر کاری را می دانست و اسباب و ابزار و یا علم انجام هر کاری به او داده شده بود. یعنی قدرتی بی نظیر داشت. ((انا مکنا له الارض و اتیناه من کل شی سببا)). ((کل شیء) عمومیت را می رساند یعنی هرچه که بشود تصور آن را نمود. مثل آن که فرمود ((ان ا... علی کل شیء قدیر)) با این تفاوت که قدرت خداوند مطلق است ولی قدرتی که خدا به او داده با توجه به حرف ((مِن)) نسبی است.

 

قرآن درباره حضرت سلیمان علیه السلام می فرماید: ((علمنا منطق الطیر و اوتینا من کل شیء)) یعنی به ما زبان پرندگان را آموخته اند و از هر چیزی به ما داده است ولی درباره ذوالقرنین می فرماید ((سبب)) هر چیزی را بدون استثنا به او داده بودیم. اگر معنی ((سبب) فهمیده شود، نوع تفاوت قدرت آن دو نیز معلوم خواهد شد. بنابراین نه تنها قدرت انجام هر کاری را داشت، بلکه تمکن تمام زمین را هم به او بخشیده بودیم. یعنی قدرتی فراتر از قدرت حضرت سلیمان علیه السلام.

قرآن درباره حضرت یوسف علیه السلام می فرماید: ((و کذالک مکنا لیوسف فی الارض یتبوا منها حیث یشاء)) و این چنین زمین را به تمکین یوسف در آوردیم تا در هر جای آن که بخواهد مستقر شود. با توجه به معرفی محلی که حضرات یوسف و سلیمان علیهما السلام در آن بوده اند یعنی سرزمین مصر و فلسطین، معنی زمین در این جا محدود به این که هیچ گونه معرفی از محل اقامت او نشده ((مکنا له فی دالارض))، لذا هر نقطه از زمین می تواند باشد. به عبارت دیگر مطلق زمین را می رساند نه قسمتی از آن را. از حرف ((لام)) در ((له)) بهره وری و انتفاع فهمیده می شود. یعنی تمکن او در زمین منجر به فایده بردن او از منافع زمین، اعم از حکومت یا مواهب دیگر است.

نتیجه این که ذوالقرنین مردی بوده که قدرت بی نظیری داشته و قادر به انجام هر کاری بوده و حکومت و منافع روی زمین نیز به او بخشیده شده بود.

المیزان در بیان کلمه ((مکنا)) نکته دقیقی دارد که ذیلاً اشاره می شود:

((تمکین به معنی قدرت دادن است. وقتی گفته می شود ((مکنته یا مکنت له)) معنایش این است که من او را توانا کردم. پس تمکن در زمین به معنای قدرت تصرف در زمین است. تصرفی مالکانه و دل خواه ... پس تمکین به معنای استقرار و ثبات دادن است. ثباتی که باعث می شود دیگر از مکانش کنده نشود و هیچ مانعی مزاحمتش نتواند کند)).

2- قریب به اتفاق مفسرین برای ذوالقرنین لشگر و سپاه درنظر گرفته اند. حتی بعضی شان پیامبری را نیز همراه او کرده اند و گفته اند با مشورت او به هرکاری دست می زده است وذوالقرنین را به طالوت تشبیه کرده اند که حضرت داود علیه السلام همراهش بوده و با مشورت او اقدام به کار می کرده است.(1) اما آیات نه از لشگر خبری می دهند و نه سخنی از پیامبر همراه در میان است.  ضمیرها همگی مفرد است. اگر پیامبری همراه او بوده، حداقل منزلت آن پیامبر که قاعدتاً باید مقام اش از ذوالقرنین بالاتر می بوده که با او مشورت می شده، این اجازه را می داده که قرآن ولو به طور مبهم اشاره ای به او داشته باشد، همچنان که به حضرت اِرمیا علیه اسلام بدون ذکر نام اشاره فرموده: ((وقال لهم نبیهم)) همچنین به حضرت داود علیه السلام، با این که هنوز به پیامبری مبعوث نشده بود، صریحاً اشاره شده است.

اگر لشگری در کار بود، همچنان که به جنود سلیمان و جنود طالوت و جنود فرعون و غیره اشاره کرده،    می توانست به سپاه او نیز اشاره کند و سپاه عظیم او را به عنوان سببی از اسباب اعطا شده ذکر نماید. نکته دیگر این که اگر سپاهی در اختیار داشت، از آنها نیز در ساختن سدّ استفاده می کرد و فقط از اهالی      نمی خواست که هم خودشان آهن بیاورند، هم مس بیاورند و هم در کوره ها بدمند وسپاه در این مدت    بی کار و عاطل بماند، حتی از اهالی نخواهد که حداقل آذوقه سپاه را در ا ین مدت  تأ مین کنند تا آنها از ذخیره نخورند.

از آیه بعد استنباط می شود ذوالقرنین از سببی که در اختیارش بوده، تبعیت می کرده اگر لشگری عظیم به عنوان سببی از اسباب در اختیارش بوده، لشگر باید تابع ذوالقرنین باشد نه این که او از لشگر تبعیت کند و آیه می فرماید ذوالقرنین از آن ((سبب)) تبعیت می کرده است. ((فاتبع سببا)).

3-ذوالقرنین ظاهراً وسیله حرکتی در اختیار داشته که قرآن با سه بار تکرار آن در سه آیه، می خواهد توجه را به آن جلب کند. یک بار فر موده ((فاتبع سببا)) و دوباره هم فر موده ((ثم اتبع سببا)).

در داستان حضرت موسی علیه السلام وعبد صالح، در هر سفری که با هم داشتند در هر سه کلمه ((انطلقا)) که ترک کردن ورها کردن آن محل و روان شدن  معنی می دهد را به کار برده است، اما در این داستان در هر سه سفر، ((اتبع سببا)) آمده است یعنی از ان سبب تبعیت کرد یا از پی آن سبب روان شد. از این جمله است که مفسرین این گونه برداشت کرده اند که آن ((سبب)) چیزی بوده که احتمالاً می توانسته مسیرهای طولانی از غرب به شرق را طی کند و او نیز با خود ببرد.

((سبب)) در لغت به معنی وسیله است. در اصل به طنابی می گویند که با آن از چاه آب می کشند و سپس به هر وسیله که انسان را به مقصود برساند اطلاق شده است. ((اتبع سببا)) یعنی با تبعیت از وسیله حرکتی خود یا سببی که دراختیار داشته از نقطه ای مثلاً در غرب به نقطه دیگری در شرق می رفته یا به هر مقصود دیگری که داشته نائل می آمده است.

قرآن درباره سفر حضرت موسی علیه السلام از مصر تا مدین وسفر حضرت ابراهیم علیه السلام از بابل تا مکه هیچ اشاره ای به چگونه رفتن و وسیله حرکت آنها نمی کند و این می رساند که حرکت وسفر آنها حرکتی معمولی بوده به صورت پیاده یا اسب یا با ارابه که چون حرکتی معمولی بوده احتیاجی به ذکر آن نبوده است. اما به نحوه حرکت ذوالقرنین در همه جا اشاره می کند و این تصور را ایجاد می کند که حرکت او غیر معمول بوده است.

وقتی ((آیه سازی)) نام (( قر ائت)) می گیرد!

4-معیار تشخیص در دو محلی که ذوالقرنین به غرب و سپس به شرق رفت، خورشید و محل خورشید و چگونگی حالت آن معرفی شده است. خیلی هم به طور معمول ومصطلح نمی گوید که به غرب رفت یا به شرق. بلکه با طول و تفصیل می فرماید به محل غروب خورشید رسید و خورشید را دید که در چشمه ای سیاه غروب می کند یا آنگونه که گفته اند در دریایی سیاه فرو می رود. دریا را هم مفسرین از این بابت   گفته اند زیرا که دیده اند خورشید که نمی تواند درچشمه غروب کند لابد منظور دریا بوده که ذوالقرنین در افق دریا خورشید را دیده که غروب می کند و به نظر این گونه می رسد که خورشید در دریا غروب کرده است.

به همین خاطر نیز بعضی ها ((حمئه)) را ((حامیه)) قرائت کرده اند(1) تا بتوان از آن معنی دریا را فهمید! معنی این کار این است که وقتی معنی آیه را نمی فهمند، آیه را آنگونه که می توانند بفهمند می سازند نام آن را هم می گذارند قرائت! بر فرض صحت این برداشت، باید پرسید خدا به عنوان خالق خورشید مگر از جریان غروب خورشید و چگونگی آن خبر نداشته است؟ پس قرآن چرا باید جمله غلطی را به  کار ببرد که ناشی از خطای چشم انسان ها است وآن را به عنوان یک واقعیت بیان کند؟ تا بعضی ها هم برای اصلاح خطای(!) قرآن ((حمئه)) را حامیه قرائت کنند و یا آن را دریا ترجمه کنند؟

بعد از تعریف زمان که غروب بوده و چگونگی حالت خورشید، به مردم آن اشاره می کند که از این اشاره هیچ چیز بدست نمی آید و به طور کاملاً مبهم می فرماید آن جا قومی را یافت ((و وجد عندها قوماً)). خواننده متتظر است بفهمد آن قوم چه کسانی بودند و ذوالقرنین با آنها چه کرد. اما قرآن کاملاً ساکت است.

در شرق از این هم بیشتر روی خورشید تکیه می کند ومی فرماید: به محل طلوع خورشید رسید و خورشید را این گونه یافت که بر قومی طلوع می کند که آن قوم جز خورشید، پوشش وساتر دیگری قرار نداه بودیم. یعنی موضوع اصلی خورشید است و مردم در حاشیه آن مطرح شده اند و وضعیت آنها هم  با خورشید تعریف شده است. اگر در مغرب اشاره مختصری شده بود که ((قومی را یافت)). در شرق حتی به آن اندزه هم مردم تکیه نمی کند. هر چند که در غرب هم با آوردن کلمه ((عندها)) یعنی نزد آن خورشید در حال غروب، مردمی را یافت که باز هم در اینجا اصل است.

قرآن نسبت به قومی که در شرق بودند نیز ساکت است حتی ساکت تر از غرب. در غرب نیز بدون اشاره به این که چه امری باعث شد بر آنها تسلط پیدا کرد و قوم چه کردند، فقط از قول خدا بیان می کند که به ذوالقرنین گفتیم اگر می خواهی عذابشان کنی، بکن. اگر هم می خواهی روش احسان را درباره آنها پیش بگیری، بگیر."قُلنا یا ذاالقرنین امّا ان تعذب و امّا ان تتخذ فیهم حسناٌ".

5- توجه به تقدم غروب و تاٌخر طلوع، حائز نکته ظریفی باید باشد. قرآن در هر جا که از طلوع و غروب خورشید یا شرق و غرب صحبت می کند، همه جا اول مشرق را ذکر می کند بعد مغرب را که عمومیت دارد. تنها جایی که اول از مغرب سخن می گوید بعد به مشرق اشاره دارد همین جا است که خود ابهام دیگری ایجاد می کند که این استثناء برای چیست؟ آنهم در جایی که دریایی از ابهامات وجود دارد.

نکته دیگری که باز در این جا عجیب جلوه می کند این که ذوالقرنین در پاسخ اختیاری که خداوند به او داده می گوید: اما هر کسی که ظالم باشد به زودی او را عذاب خواهیم کرد که اشاره به آینده است. غیر عذابی که خدا در قیامت خواهد کرد. "قال امّا من ظلم فسوف نعذبه ثمّ یردّ الی ربّه فیعذبه عذابا نکرا". در مورد مومنین و صالح عمل ها نیز حواله به آینده داده و می گوید: اما هر کس که ایمان داشته باشد و عمل صالح کرده باشد، برآن که خدا به او پاداش نیکو می دهد، ما نیز به زودی امر را بر او آسان خواهیم گرفت. "و امّا من امن و عمل صالحاً فله جزاءً الحسنی و سنقول له من امرنا یسراً".

آیه پر است از ظرایف که باید در آن دقت کرد. اول این که ضمیر در گفتار ذوالقرنین جمع است و بعید است که ذوالقرنین که یک نفر است و تا به حال ضمایر به کار برده شده توسط خداوند درباره او مفرد بوده، بخواهد در پاسخ خداوند خود را به ضمیر جمع مطرح کند. مگر این که منظورش این بوده باشد که خود را با دیگران در آن "امر" دخالت داده باشد که می گوید "من امرنا" مثل:" ربّنا اتنا فِی الدنیا حسنة"(1) که مؤمن از قول خود و دیگر مؤمنین می گوید خدایا به ما دردنیا نیکویی بده. دوم وجود کلمه "امر"است که نشان می دهد هدف از رفتن به مغرب "امری" بوده که به خاطر آن به مغرب رفته است که قرآن درباره آن امر هم ساکت است. سوم این که از آیه چنین بر می آید نه ظالمین قوم غرب را عذاب کرد و نه به مؤمنین پاداش داد، بلکه هر دو را حواله به آینده نموده است. کلمه "فسوف" و هم چنین حرف "سین" در "سنقول" هر دو اشاره به آینده است. هر چند مفسرین از آن برداشت قطعیت می کنند اما به هر حال زمان آن موکول به آینده است نه حال.

چهارم این که درباره عذاب ظالمین که گفت بزودی هر کس را که ظالم باشد عذاب می کنیم غیر از عذابی که خدا خواهد کرد. در هر دو مورد کلمه عذاب به کار رفته و لازم است او نیز در پاسخ خدا که فرمود "و امّا ان تتخذ فیهم حسناً" و هم در قول خودش که گفته بود "جزاء الحسنی" در این جا هم باید کلمه مترادف با آن به کار برده شود یعنی "حسنی" و به جای "قول" نیز"اخذ" آمده باشد تا جواب "تتّخذ" باشد. یعنی آیه باید این گونه ذکر می شد" سنتخذ له من امرنا حسناً" اما آیه را خداوند نازل کرده و فرموده"و سنقول له من امرنا یسراً" تکلیف ما هم دنبال علت آن گشتن است. پنجم این که هر دو موضوع عذاب و پاداش به آینده موکول شده و گفتار نیز به آینده ناظر است و از آن، وعده ای که حتماً به انجام خواهد رسید فهمیده می شود. معنی "یسر" را نیز از مفهوم مخالف آن یعنی "عسر" و  "عسرت" باید استنباط کرد. یعنی به جای سختی و عسرت، گشایش وعده شده است. اما آیات اشاره ای به انجام یا زمان انجام وعده های او نمی کنند.

6- در سفر سوم به وسیله حرکت که هنوز موجود بوده اشاره شده است "ثمّ اتبع سبباً" اما به خورشیدی که آن همه در شرق و غرب به آن تکیه می شد و موضوع اصلی توصیف محل، وضعیت خورشید بود، اصلاً اشاره ای به او نیست و خورشید کاملاً غایب است. محلی که به آن می رسد به جای آن که با خورشید وصف شود، با دو سدّ تعریف می شود که این نیز خود ابهام دیگری است که چرا ذکری از خورشید نشده است. اما از این تعریف استنباط می شود اگر حدود موقعیت دو محل قبلی را با وضعیت خورشیدی می توانستیم بشناسیم، محل جدید را باید از وضعیت دو سدّ شناخت و خورشید در شناسایی محل مدخلیتی ندارد.

نکته دیگر این که در غرب و شرق، خورشید اصل بود و مردم در حاشیه مطرح شده بودند، ولی در این جا مردم اصل هستند و شمس "بما هو" شمس، کاملاً غایب است.

خداوند با ذوالقرنین سخن می گفته

7- ذوالقرنین کسی بوده که خداوند با او سخن می گفته. نحوه سخن گفتن برای ما زیاد مهم نیست که مستقیم بوده یا غیر مستقیم و یا ه شکل دیگر. بلکه مهم و اصل قضیه این است که خداوند نظرات خود را به وسیله مناسب به او ابلاغ می کرده است. جمله "قلنا یا ذاالقرنین همین کوضوع را می رساند که او از خدا پیام دریافت می کرده است.

8-ذوالقرنین کاملاً مورد اعتماد خدا بوده و اختیار تام داشته با مردم به هر گونه که بخواهد رفتار کند. اعطاء اختیار تام به او از طرف خداوند مبیّن وثوق او به عدالت خواهی ذوالقرنین است و مقام قرب اش را می رساند. به همین خاطر در مغرب بدون آن که به نوع رفتار مردم اشاره کند که ظالم بوده اند یا مصلح و این که چگونه بر آنها تسلط پیدا کرد و جرم شان چه بود، می فرماید: اگر عذابشان کنی یقیناً مستحق عذاب بوده اند که عذابشان کرده ای و اگر به احسان رفتار کنی حتماً مستحق احسان بوده اند که احسان کرده ای. مشابه همین وصف را امام زین العابدین علیه السلام برای خداوند می کند:" فان عفوت فخیر راحم و ان عذبت فغیر ظالم"(1) اگر ببخشی رحم کنندۀ نیکویی هستی و اگر هم عذاب کنی، ظالم نخواهی بود و مستحق عذاب هستیم که عذاب کرده ای. ذوالقرنین هم می گوید همان شیوه ای را در پیش خواهد گرفت که خدا درباره بندگانش اِعمال می کند: هرر کس به هر نحوی ظالم باشد به زودی او را عذاب می کنیم غیر از عذابی که خدا وعده کرده است ولی هر کس مؤمن باشد و صالح عمل، در آخرت جزای نیکو داشته، ما هم به زودی از گشایش و "یُسر"با او سخن خواهیم گفت:"سنقول له من امرنا یسرا"

عمل ذوالقرنین مطابق با امر خدا است

از این آیه برای ذوالقرنین نبوت استنباط نمی شود. ولی فردی معرفی شده که به شدت به شریعت پای بند بوده و اجرای دقیق عدالت مد نظرش است.آیه نمی فهماند که او مردم را به دین خدا دعوت می کرده، بلکه ذوالقرنین به وضیعت ایمانی مردم در همان آینده ای که به آن وعده کرده نظر داشته است. از تشبیه کار خود به کار خدا در آخرت، تشابه امر فهمیده می شود. یعنی همچنان که در آخرت جای دعوت نیست، بلکه جای ملاقات نتیجه اعمال است، ذوالقرنین نیز با تشبیه کار خود به کار خداوند در آخرت، می فهما ند که او آمده است تا نسبت به اعمال مردم رسیدگی و قضاوت کند. ظالم را وعده عذاب و مؤمن را وعدۀ یُرسر باشد و آیه ظاهراً می خواهد صفت خدایی ذوالقرنین را نشان دهد.

9- قرآن درباره مردم مشرق تقریباً سکوت اختیار کرده است و فقط اشاره مختصری به وضعیت آنها می کند که جز آن خورشید برای آن مردم پوشش و پناه دیگری قرار ندادیم.

مفسرین اکثراً برداشت کرده اند که آنها مردمی فقیر و برهنه بوده اند یا انسان های عقب افتاده ای که هنوز خانه سازی و حتی زدن خیمه را هم نمی دانستند تا خود را از تابش آفتاب حفظ کنند.این برداشت       نمی تواند درست باشد. "هیچ ستری برای آنها قرار ندادیم" یعنی حتی ساتر عورات هم نداشتند. و چون "لم نجعل" را به خود نسبت داده است که ما برای آنها هیچ ساتری قرار ندادیم، از طرفی از زمان حضرت آدم علیه السلام، پوشانیدن عورات را واجب فرموده به خود نسبت نمی دهد.

دیگر این که از زمان حضرت نوح علیه اسلام که بعد از آب گرفتگی زمین، همه غیر مؤمنین هلاک شدند، خانه سازی متداول بوده است و نسل جدید که در زمین پراکنده شدند، همراهان آن حضرت   بوده اند که از خانه سازی یا زدن خیمه در مورد طوایف کوچ نشین، با خبر بوده اند و ذوالقرنین قطعاً بعد از طوفان نوح می زیسته است. مضافاً این که کودن ترین افراد می دانسته که اگر چند شاخه چوب را کنار هم گذارده و مقداری برگ روی آن ریخته یا پوست حیوان روی آن بکشند، سایه ایجاد می شود.به هر حال، بیان مبهم وضیعت مردم در محل طلوع خورشید، نشان می دهد که بین خورشید و "ستر" آنها حتماً باید رابطه ای باشد که باید گشت و آن را پیدا کرد.

 

دیدگاه شما

افزودن نظر


    • >:o
    • :-[
    • :'(
    • :-(
    • :-D
    • :-*
    • :-)
    • :P
    • :\
    • 8-)
    • ;-)

    معرفی

    دکتر حسین روازاده

    دارای مدرک پزشکی عمومی از دانشگاه تهران به شماره نظام پزشکی 58290

    زبان سایت

    English Arabic French German Turkish Persian

    جستجو گوگل



    در سايت احياي سلامت
    در كل اينترنت

    تبلیغات

    به زودی امکان پذیرش تبلیغات فراهم میگردد.

    سایت رسمی دکتر روازاده , طب سنتی و حجامت و احیای سلامت و درمان مشکلات ناباروری

    مرجع طب سنتی و دارو های گیاهی ، خواص حجامت مورد تایید دکتر روزاده

    خواص حجامت و خواص زالو درمانی , درمان زود انزالی و مشکلات ناباروری مورد تایید دکتر روازاده