مقتل سید الشهدا - شهادت حضرت على اكبر عليه السّلام چاپ

آن شبيه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله ، قدم شجاعت در ميدان سعادت نهاد و با آن گروه بى باك به جنگ پرداخت و خاطره ها را اندوهناك گردانيد و نونهال بوستان امامت جنگى كرد به غايت سخت و جمعى كثير از آن اَشْقياء نگونبخت را به خاك هلاك انداخت . سپس به خدمت پدربزرگوار آمد و گفت : اى پدر!

تشنگى مرا كشت و سنگينى اسلحه آهنين مرا به تَعَب افكند، آيا راهى به سوى حصول شربتى از آب هست ؟ حضرت سيّدالشهداء عليه السّلام هم به گريه افتاد و فرياد وا غَوْثاهُ برآورد و فرمود: اى فرزند عزيزم ! اندكى ديگر به كار جنگ باش كه به زودى جدّت حضرت محمد صلّى اللّه عليه و آله را ملاقات خواهى نمود و ايشان از جام سرشار كوثر شربتى به تو خواهد داد كه پس از آن هرگز روى تشنگى نبينى و احساس ‍ عطش ننمايى .
حضرت على اكبر به سوى ميدان برگشت و جنگى عظيم نمود كه بالاتر از آن تصوّر نتوان كرد و داد شجاعت بداد در آن حال ((مُنْقذ بن مُرّه عبدى )) تيرى به جانب آن فرزند رشيد سيّدالشهداء، افكند كه از صدمه آن تير بر روى زمين افتاد و فرياد برآورد: ((يا اَبَتاهُ! عَلَيْكَ...))؛ يعنى پدر جان ، سلام من بر تو باد! اينك جدّم رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله است كه به تو سلام مى رساند و مى فرمايد: زود به نزد ما بيا. على اكبر اين بگفت و فرياد زد و جان برجان آفرين تسليم نمود. چون آن جوان اين دنياى فانى را مشتاقانه وداع نمود، حضرت سيّدالشهداء عليه السّلام بر بالين ايشان آمد وگونه صورت خود را برگونه صورت او گذارد و فرمود: خدا بكُشد آن كسانى را كه تو را كشتند، چه بسيار جراءت و گستاخى نمودند برخداى متعال و بر شكستن حرمت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله ، ((عَلَى الدُّنيا بَعْدَكَ الْعَفا))؛ پس از تو، خاك بر سر اين دنيا!
راوى گويد: در اين هنگام زينب خاتون سلام الله علیها از خيمه بيرون دويد در حالتى كه ندا مى كرد: يا حَبيباهُ يَابْنَ اءَخاهُ! پس آن مخدّره آمد و خود را بر روى بدن پاره پاره على اكبر افكند، امام حسين عليه السّلام تشريف آورد و خواهر را از روى جنازه على اكبر بلند كرد به نزد زنان برگردانيد.

برگرفته از کتاب لهوف سید بن طاووس (ره)