آشپزی؛ آمیزه ای از هنر و عرفان چاپ

یکی از نظریه های فراگیر و تثبیت شده در ارتباط با پرورش و آموزش کودکان، لزوم پیوند آنان با طبیعت و بالا بردن درک آن ها از عناصر طبیعی است؛ آن چیزی که متاسفانه در زندگی مدرن امروزی، در اکثر جوامع، به فراموشی سپرده شده است. گفته اند آنان که می توانند، باغ و حیاط و گیاهان اعم از گل و چمن و درخت و همچنین حیوانات خانگی، اهلی و امثال آن را جزئی از زندگی فرزندان خود قرار دهند؛ کودکان را با موجودات زنده و حیات آنان عجین کنند و بازی پیاپی با آب و ماسه و خاک را هم در برنامه روزانه آنان بگنجانند.


برای آن دسته از افرادی که شرایط زندگی شان به گونه ای، مانع از برقراری چنین شیوه هایی است، اکیداً توصیه شده است که اسباب بازی های کودکان تا جای ممکن از همین عناصر طبیعت انتخاب شود. یعنی وسایلی که قرار است یک کودک از صبح تا شب آن ها را لمس کند، با آن ها وارد عوالم تخیلات خود شود و روح و حتی جسم خود را با آن وسایل دمخور سازد، باید حتی الامکان از جنس چوب و سنگ و فلزات گوناگونی چون مس و برنج و نقره و الیاف طبیعی مانند پارچه های کتان و پنبه و ابریشم و امثال این اجناس باشد. اینگونه اجسام از آنجا که سرچشمه مستقیم از زمین و آسمان دارند به عصمت نزدیک اند و معصومیت وجود کودکان را نیز برای سال های بیشتری صاف و پاک می دارند. اما ما بزرگترها هم همگی در کنه وجود خود، کودکی های پای بر جایی داریم که در بعضی هامان پررنگ تر و در بعضی دیگر، متأسفانه محو گردیده است. اما شفافیت این بعد از روحیات ما هم کماکان از همین طرق است که حفظ می شود. یعنی اینکه ما هم با تمام وجود نیاز به برقراری ارتباط و تماس مستقیم با طبیعت بکر خدا را داریم.

مطلب ما البته درمورد آموزش و پرورش کودکان نیست و این صرفاً یک مثال آشکار بود برای روشن تر شدن موضوع. می خواهیم از یک هنر بگوییم که در همه جای دنیا و در میان همه انسان ها، فراگیر و بلکه جزو ضروریات زیستن است و آن، پخت و طبخ غذا است. در اینکه به صلاح است که غذا و خوراکی ها هر چه سالم تر و پاک تر و حلال تر باشند، در هیچ کجای جهان بحثی نیست؛ البته شاید مصادیق این واژه ها، در برخی نقاط دنیا، کمی متفاوت از بقیه نقاط باشد ولیکن کلیت مفاهیم فوق، اغلب برای همه مشابه است. حال اما بحث ما، بحث خوردن به مثابه پر کردن شکم و صرفاً سیر شدن فیزیکی نیست. می خواهیم به این مقوله، نگاهی نو اما ساده و زیبا بیافکنیم.

آماده سازی غذاها برای قابلیت خورده شدن آن ها، می تواند آن گونه نباشد که در کشور ما بسیار است و حتماً در جاهای دیگر هم. مثلاً زنان ما می توانند با دیدی حقیقی و باز، مقوله آشپزی را کاری بعضاً دشوار و اجباری همچون باری که ناچار بر دوش آنان گذاشته شده است و مجبور به رفع تکلیف از آن هستند، نبینند. می توان از بالاتر نگاه کرد و به عبارتی، "چشم ها را شست" و "جور دیگر دید"*. می توانیم غذا بخوریم تا نه فقط جسممان قدرت ادامه حیات داشته باشد بلکه با این نیت باشد که پس از کسب توان جسمانی، روح خود را آماده سازیم برای یک زندگی خوب و پر تلاش. همه این ها می تواند با هدف زیستن در یک سیر کاملاً مثبت، سرشار از محبت و رو به کمال برای خود و اطرافیان مان باشد. کسی که برای دیگران - که اغلب همه از عزیزان اویند- غذا آماده و طبخ می کند، باید همه این ها را مد نظر داشته باشد. باید دقت کند که آن چه را آماده می سازد قرار است جزوی از خون و وجود و حیات عزیزان و اطرافیانش گردد. آن ها قرار است پس از خوردن این غذا، از طریق انرژی مادی و معنوی انباشته در آن، به زیستن خود ادامه دهند. اینجاست که لزوم تاکید بر پاک و حلال بودن طعام مشخص می گردد. اما علاوه بر این خصوصیات، مطمئن باشیم که ما هم بعنوان آماده کننده یک وعده غذا، نقشی بسیار مهم و مستقیم در انتقال انرژی های مثبت و معنوی یا حتی منفی و سرد از طریق آن طعام، به افرادی ایفا خواهیم کرد که قرار است آن را میل کنند. به عنوان مثال غذای مادری که فکر می کند مجبور است با تمام خستگی، این وظیفه را از سر باز کند و هر طور شده، چیزی برای پر کردن شکم خانواده اش سرهم کند، با غذای زنی (یا مردی) که بیشتر وعده ها را -هر چند با خستگی- با عشق و انرژی و انگیزه آماده می کند، زمین تا آسمان فرق دارد. برای اینکه دید ما نسبت به این قضیه باز شود، کافی ست کمی در این امر تأمل کنیم و عمیق شویم؛ امری که ظاهری صرفاً مادی و حتی حیوانی دارد اما در باطن می تواند بسیار آسمانی و معنوی باشد. چیزی شبیه خلقت خود ما که می توانیم از جایگاه نازلترین حیوانات تا خلیفة اللهی ارتقاء بیابیم!

اگر هنوز خود و خانواده مان را کاملاً به آشپزی به سبک مدرن یعنی تهیه غذای آماده و صرفاً گرم کردن آن ها در فِرهای کوچک و بزرگ عادت نداده ایم، می توان یادآور شد که تمام محصولات خوراکی، ابتداء به امر، مثل همان اسباب بازی های توصیه شده برای کودکان، منابع کاملاً طبیعی داشته اند. همه به هر حال در یک مقطعی از سفر خود، تا به سر سفره های رنگین ما برسند، مستقیم از خاک و آب و نور خورشید بهره مند بوده اند. یا در آب های روان خداوندی شناور بوده، یا از زیر خاک به روی آن آمده و یا در آسمان سرشار از نور و هوا معلق بوده اند. خیلی ساده است. به تک تک دیس ها و ظروف حاوی غذا در سفره هامان فکر کنیم. انواع پلوها و خورشت ها و حتی پیش غذا و دسرها... فقط چند مثال در حد بضاعت بزنیم: سبزی پلو با ماهی یا باقالی پلو با گوشت یا مرغ، لوبیا پلو، عدس پلو، نخودپلو، آلبالو پلو، کلم پلو... کوکوها و شامی ها و کتلت و ... و انواع خورشت ها، همگی مجموعه ای هستند از گیاهان و جانورانی که مستقیماً از عناصر طبیعت تغذیه کرده اند.

اصلاً انگار بخش هایی از دنیای اطرافمان را که برایمان شادی آفرین بوده اند، به اذن خدا، در یک ظرف و سفره پدید آورده ایم و همه را یکجا برای خودمان در ابعادی کوچک فراهم کرده ایم. انگار به راحتی، با همان نیرو و اختیاراتی که پروردگار در اختیارمان گذاشته است، دنیای ظاهراً بزرگ اطرافمان را کوچک کرده ایم تا خوراکی باشد برای دنیای بسیار عظیم تر درون و وجود خود. اگر کمی راحت و زیبا نگاه کنیم، خوشه های گندم و برنج را استشمام می کنیم و صدای آب های روان آبیاری کننده آن ها را می شونیم. برگ های گیاهانی را که حال برای غذای ما سبزی های خشک و تر خوش عطر و پر خاصیت شده اند را می بینیم. ماست را از شیرِ چهارپایان اهلی که از چمن ها و مرغزارهای باطراوت تغذیه کرده اند می گیریم و به آن نعنا می زنیم و گل محمدی، گردو که هنوز می شود با چشم جمال- بینِ دل، عطرِ سبزِ پوست آن را بر درخت گردو استشمام کرد، می ریزیم و به سلیقه خود، انواعی دیگر از گیاهان و سبزیجات را. همه از زمین برآمده اند و از آب باران نوشیده اند و حال در جان ما ساری می شوند. مرغ و ماهی و انواع گوشت های قرمز و لذیذ که برای ما حلال گردیده اند، بوقلمون و بلدرچین و کبک و شترمرغ و...

می بینیم که در یک آشپزخانه سالم و زنده، انگشتان ما دائم با لمس طبیعت سروکار دارند و با رنگ های ملوّن. ادویه ها را ببینیم که با طعم های زیر و بم، چه طیفی از زیبایی هنریِ رنگ ها را مستقیماً از درختان و گیاهان، برای ما فراهم آورده اند. از قهوه ای سوخته (دارچین) گرفته تا قهوه ای کمرنگ، سیاه، نارنجی، زرد، قرمز، سفید، کِرِم، سبزهای کمرنگ و پررنگ و... آب را بینیم که تقریباً همه طعام ها برای آماده شدن، به گونه ای و در مرحله ای، در آن غسل داده می شوند! ما در هر وعده، در یک سفره، یک خلقت را تجربه می کنیم. "ابر و باد و مه و خورشید و فلک" را گرد هم می آوریم. و بعد برای اینکه با روح مان تقابل داشته باشد، با رنگ ها بازی می کنیم. غذاها هم خود طیف های وسیع و فراوانی از رنگ ها دارند. جان ما با رنگ و زیبایی آمیخته است، چه همان خدایی که ما را آفرید، رزق مان را هم داد؛ همان که "جمیل" است و "جمال" را دوست می دارد. ما با هر طبخی، دوباره و چندباره، معجزه ای را تجربه می کنیم که مثل سایر معجزات اطرافمان، به آن عادت کرده ایم و دیگر تقریباً نمی بینیمش. معجزۀ تبدیل یک خوراکی به ده ها صورت و رنگ و مزه. گوجه و آلو و آلوچه و... هم رب می شوند و هم خورشت های جور و واجور. مثال ها بسیار بسیارند.

پختن غذا در هر جای دنیا که باشد، به غیر از بافت های سنتی و فرهنگی، عمیقاً با مسائل روانشناختی شخصیتی ما گره خورده است؛ مثل همین روانشناسی رنگ ها که اگر در شیوه پخت و پز یک نفر به طور مستمر دقیق شویم، حتماً به تأثیر و وجود آن پی خواهیم برد. همچنین آشپزی، با ایجاد اعتماد به نفس در ما هم رابطه ای مستقیم دارد.
بارها شنیده ایم که غذاهای قدیمی ها چیز دیگری بوده است. یادمان نرود که قدیمی ها، بسیاری شان محصولات خود را خودشان در باغچه خود پرورش می داده اند. با اشتیاق آن ها را پرورش داده و با دستان خود می چیده اند. قدیمی ها سبزی های خشک خود مثل شوید و نعنای خشک را پس از چیدن از باغچه، خودشان تهیه می کرده اند. قدیمی ها کشک آماده نداشته اند بلکه کشک های غذاهاشان را با آب مخلوط کرده و در ظرف های گلی مخصوص، با دستان خود می ساییده اند. قدیمی ها حتی بعضاً عرقیات مورد استفاده شان را خود در خانه تهیه می کرده اند. شکوفه بهارنارنج که از درخت حیاط به زمین می ریخت، جمع کرده و عرقش را می گرفتند. شربت های به لیمو و آلبالو و سرکه- شیره و سکنجبین، جای نوشابه های شیمیایی و دلسترهای حالا بود.

حتی باز عین آن اسباب بازی های کودکان، توصیه شده است که ظروف طبخ و خوردن غذا هم از دل طبیعت به درآیند:  تابه های سنگی و مسی و برنجی و چدن و... و ظروف و لیوان های چوبی و گلی و حتی مسی
این ها همه اگر رعایت بشوند (لااقل تا حد امکان)، پدید آورنده عناصر یک عرفان زیبای هنری هستند. عرفانی که هم ما را که با آن سر و کار مستقیم داریم، سرشار از انرژی خواهد کرد و هم از طریق ما، به سایرینی که نهایتاً قرار است سر سفره ما بنشینند، انرژی هایی بکر و گرم منتقل می کند. اینگونه است که اگر آن ها عبادت کردند، ما هم ناخودآگاه در آن سهیم می شویم و اگر به خلق خدا خدمت کردند هم همچنین. نیز اگر صرفاً یک زندگی زیبا و سالم را می گذرانند، ما شعفی را تجربه خواهیم کرد که خودمان هم از میزان و دلیل آن، در عجب خواهیم ماند! خوب است که مِن بعد تأملی دراین باره کنیم، با خلاقیت خود، تصاویر، مزه ها و بوهای خوش غذاها را طوری بیافرینیم که عشق و انرژی ما، به خانواده آرامشی نمادین ببخشد.

 

 

منبع: سایت الف

کد مطلب: 195596

سارا زیباکلام